یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
نرگس آتش پرستی داشت شبنم می فروختبا همان چشمی که میزد زخم مرهم می فروختزندگی چون برده داری پیر در بازار عمرداشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروختزندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیرمرگ را همچون شراب کهنه کم کم می فروختدر تمام سالهای رفته بر ما روزگارشادمانی میخرید از ما و ماتم می فروختمن گلی پژمرده بودم در کنار غنچه هاگلفروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت...