پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
با خنده گفتمش: به سلامت… سفر بخیر…وقتی که رفت، از تو چه پنهان... دلم گرفت...
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنتمانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت...
هرچند می رود، بروم چای دم کنمشاید کمی نشست...خدا را چه دیده ای...
هم در هوای ابری آبان دلم گرفتهم در سکوت سرد زمستان دلم گرفتهرجا که عاشقی به مراد دلش رسیدهرجا گرفت نم نم باران دلم گرفتبا خنده گفتمش: به سلامت… سفر بخیر…وقتی که رفت، از تو چه پنهان... دلم گرفتبیرون زدم ز خانه که حالم عوض شوداز بس شلوغ بود خیابان دلم گرفتامروز جمعه نیست، ولی با نبودنتمانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت...
ای عشق! ای بزرگترین آرزوی منفردای من بدون تو فردای کوچکیست...
هی فکر می کنم که چگونه؟ چرا؟ چطور؟من سال هاست گریه نکردم، شما چطور؟من سال هاست عاشق چشمی نبوده امحالا نگاه کن منِ پر ادّعا چطور-برگشتم از غرورم و با چشم های خیس-ساکت نشسته ام که بفهمم تو را چطوروصفت کنم الهه پنهان میان شعرشیطان بخوانمت؟ نه… فرشته؟ خدا چطور؟این کوچه ها به غربتم اقرار می کننداین ها که دیده اند به دیوارها چطور…هی فکر می کنم که چه شد عاشقت شدم؟هی فکر می کنم که چرا؟ کی؟ کجا؟ چطور؟...
ای جان! تو را به جان منِ خسته جان، بماندیگر بگو چگونه بگویم بمان؟ بمان!از رفتنت همیشه خبر داده ای، ولییکبار هم بدون خبر ناگهان بمانآغوش من به داشتنت گرم می شودای مرغ پر گشوده در این آشیان بمانمی میرم از حسادت خندیدنت به غیراز چشم های هرزه ی مردم نهان بماندلتنگ و دل سپرده، دلآرام و دلفریبما را چنین بخواه و خودت آنچنان بمان...
گفتی بمیر ! اینکه تقاضای کوچکیستدنیا برای بودن ما جای کوچکیستُ از این طرف به آن طرفِ تُنگ میگریختماهی به گریه گفت:چه دریای کوچکیست!در خوابهای کودکی ام قصر داشتمحالا ببین که قصر چه رؤیای کوچکیستای عشق! ای بزرگترین آرزوی منفردای من بدون تو فردای کوچکیستاندوهگین نمیشوم از رفتنت، برومیبینمت دوباره! که دنیای کوچکیست...
دلم گرفته بیا بی بهانه گریه کنیمبه یاد خاطره ای عاشقانه گریه کنیم ...میان جمع بخندیم از سر اجباربه حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم...
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنتمانند عصر جمعهٔ تهران دلم گرفت......
تقویم جنون را چه غم از غصه فرداستدر هفته خود شنبه و آدینه نداریم...
گفتی به عکس های جوانی نگاه کن.. دیدم رفیق دیدم و دلگیرتر شدم...
امسال هم گذشت، کمی پیرتر شدم از دیدنِ جهان شما سیرتر شدم هرقدر شاخه شاخه رسیدم به آسمان در خاک ریشه ریشه زمین گیرتر شدم ......
در فراقت شعر می گویم، ببین این شعرهاحاصل داغ من است اما به کام دیگران...
خواب دیدم در جهنم باز دنبال توامبر غم عشق تو حتی مرگ هم مرهم نشد...