پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دلتنگ امچرا که رویاهاوسیع تر شده بودچرا که منبارها گفته بودم؛ دوستش دارمو تنها از میان دوستت دارم هاساقه ی بنفشه ایرسیده بود به دست اش!...
حرف های توگل کردلب هایم شکفتمرضیه رشیدپور_کیمیا...
در به در رویاهاچگونه از این دیوار بالا بروم؟از پیراهنت عبور کنم چگونه؟آی عشق!کی بلند می شوی دستم را بگیریبس است این گمراهیمی خواهمزودتر به خانه ات برسد ......
سیر شده ام از زندگیبس کهدل بی زبانمزخم خورده است ......
...رویای من!بیا روی ابرها قدم بزنیمحالا کهخیابان های این شهرچشم دیدنمان را ندارند.........
...مثل یک آدم کورکه زمین می خورداتفاقیبه پای تو افتادمهیچ خاطره ایاز این شیرین تر نمی شود.........
دلمتنگ شدهاین اقیانوسامشبسنگ کدام ماهی رابه سینه می زند......
غرق دلتنگی امحتا اگر دوستم نداریبرایم نشانه ای بفرستاین بغض هاتا نشکنندسینه ام آرام نمی گیرد......
......از وقتی کهسینه ام را سوزاندیدلمبه تو روشن است............
...از میان تمام چیزهایی که از تو دیده امچشمانت محشر استدوست دارم یک شببروم تا آخرش را ببینمو هنگامی که بر می گردمدر میان این راه پیچاپیچخودم را بارها جا گذاشته باشمخودم را روی مژه هایتگونه هایتو تعدادی را روی لبتکه بتوانم تا صبحقیامت به پا کنم......