پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هی بوسه نزن با هیجان گوشه ی لب رایک لحظه رعایت بکن آداب ِادب رادندان به لبم می زنی انگار شبانهپاتک زده ای قسمتی از باغ ِرطب راگرمای لبت روی لبم در نوسان استبالا نبری در تنم اندازه ی تب رابا آتش ِبرخورد ِلبت با رگ ِگردنبر هم زده ای رابطه ی مغز و عصب رااز بس که میان ِدو لبم جای ِکبودی ستانگار که "داعش" زده استان ِ"حلب" رادیشب که سراسیمه تو را گاز گرفتمحال آمده ای نقد کنی عین ِطلب رااینگونه که ...
صبحی که تو باشی و غزل باشد و آغوش یک صبح پر از خاطره و نیک سرشت است گویی که در آغوش خودت معجزه داریآغوش تو چون تکه ای از باغ بهشت است...
عشق زیباست ولی قد همین زیباییمردن و زنده شدن های فراوان دارد...
عشق لبخند نجیبی ستکه رویِ لبِ توست ..خنده ات علت آغازغزل خوانی هاست ......