می رود قافله عمر به سرعت امروز ما در اندیشه آنیم که فردا چه کنیم
در اندیشه ببستم قلم وهم شکستم که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت
اندیشه و سکوت بغض و انتظار چهارگوشه تقدیرمان اینست !
به من بگو دوستت دارم من اندیشه پرواز بدون بال را دارم
من به پرواز نمیاندیشم به تو میاندیشم به تو که بهتر از اندیشهی یک پروازی
به تفکر و اندیشه خود مفتخر باشید ، نه به اجداد و گذشته خود !
داد و بیداد نکردم که در اندیشه ی من مرد آن است که غم را به گلو میریزد
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
خفاشی معکوسم روی فکرهایم راه می روم روی اندیشه هایم آونگ!
اندیشه ی پرواز سهم قاب پرنده
آزادی بیان و آزادی قلم را میتوان با یک قدرت بزرگتر از ما گرفت ؛ اما آزادی اندیشه را هرگز !