پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو را به جان هر آنکس که می دهد سوگند چو خوب می نگرم تو از او عزیزتری......
پرپر شدم شبیه گلی در هجوم بادآن کیست تا بیاورد اینک مرا به یاد......
رود می خواست به دریا برسد، راه افتادبینشان تا به ابد فاصله انداخت کویر......
در دل دریای اشکم ای گهر نابغرق شدم تا تو را از آب گرفتم......
تکرار بی شمار زمستان پس از بهارای عاشقان، چه رنج بزرگی ست انتظار......
گفتی از خاطره ها، اشک من از چشم چکیدسنگ در کوزه نینداز که سرریز شود......