یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
با لب هایم نه !من همیشه تو را...با چشم هایم می بوسم...آرام تر...گرم تر...عاشقانه تر......
هر لحظه من آغوش پر بوس تو️ را می خواهم...شرمنده که کودک درونم بغلی ست......
ادامه ی چشم های تو...می شود دریا...می شود اقیانوس...و من قایق بی پارویی که...موج به موج...غرق توام !.......
بلند و عاشقانه میبوسمتمیخواهم صدای عشقدنیا را بر دارد ...!!!...
دوستت دارم را ️قُرص و محکم می خواهماز همان هایی کهمزه اش می ماند زیر دندانمی نشیند ته ته دلت ......
آفتاب...به مزارع قهوه ی چشم های تو...که می رسد....صبح می شود...چشم وا کن...که دلم لک زده است...برای نوشیدنِ فنجان فنجان عشق......