مرا بوسیدی و پاییز من هم شد تماشایی!
و سالهاست... دلم برای کسی می رود... که آمدن بلد نیست...
می بوسمت.... هر روز... روزی هزار بار... به نیت عشق... قُربة الی ا...
آجر به آجر... بند بندم بغض و دلتنگی ست... تنهایی از من آخرش یک مرد خواهد ساخت...
بین تمام هستی و دار و ندار من... دل برده ای... به جان خودم !! خوش سلیقه ای...
افتاده بود تازه هوای تو از سرم... با بوسه ای دوباره مرا مبتلا مکن...
گنجشک ها شلوغش می کنند وگرنه... یک بوسه پشت پرچین این حرفها را ندارد !
از بس که گریه شسته مرا آب رفته ام...
تو بوی خوب عشق می دادی از اول هم... وقتی تو را دیدم دل گنجشکی ام لرزید...
از دوری تو خون جگر می خورم بگو... تکلیف روزه های من دل شکسته چیست؟
و چشم های تو همان کافه ی دنجی است که قهوه هایش حرف ندارد!!!
با لب هایم نه ! من همیشه تو را... با چشم هایم می بوسم... آرام تر... گرم تر... عاشقانه تر...
هر لحظه من آغوش پر بوس تو️ را می خواهم... شرمنده که کودک درونم بغلی ست...
ادامه ی چشم های تو... می شود دریا... می شود اقیانوس... و من قایق بی پارویی که... موج به موج... غرق توام !....
بلند و عاشقانه میبوسمت میخواهم صدای عشق دنیا را بر دارد ...!!!
دوستت دارم را ️ قُرص و محکم می خواهم از همان هایی که مزه اش می ماند زیر دندان می نشیند ته ته دلت ...
آفتاب... به مزارع قهوه ی چشم های تو... که می رسد.... صبح می شود... چشم وا کن... که دلم لک زده است... برای نوشیدنِ فنجان فنجان عشق...