عزیز من مگر از یاد من توانی رفت که یاد تست مرا یادگار عمر عزیز
در من از " تو" ؛ یادگار بوسه هایی مانده الحق شاهکار...!
شهر جهنمی شده،غرق صدا و خاطره بی تو چگونه رد کنم همت و یادگار را؟
می توانستیم دوباره عکسی به یادگار بگیریم اگر از قاب بیرون می امدی
پدر عزیزم شاید عطر نان هایی را که می آوردی فراموش کرده باشم. اما! عطر صبوری هایت را از دوران کودکی تا همیشه به یادگار دارم.
کو آن رفیق مدعیِ روزهای سخت؟ تا با غم تو عکس بگیرد به یادگار...
اگرچه باز نبینم به خود کنار تو را عزیز میشمرم عشق یادگار تو را ...
بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریم نباشد همی نیک و بد پایدار همان بِه که نیکی بود یادگار
از خود انسانیت به یادگار بگذارید ، نه انسان ! تولید مثل را هر جانوری بلد است...
دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار
بر میگردم با چشمانم که تنها یادگار کودکی منند آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت