پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عزیز من مگر از یاد من توانی رفت که یاد تست مرا یادگار عمر عزیز...
در من از " تو" ؛ یادگار بوسه هایی ماندهالحق شاهکار...!...
شهر جهنمی شده،غرق صدا و خاطرهبی تو چگونه رد کنم همت و یادگار را؟...
می توانستیمدوباره عکسی به یادگار بگیریماگراز قاب بیرون می امدی...
پدر عزیزمشاید عطر نان هایی را که می آوردیفراموش کرده باشم.اما!عطر صبوری هایت را از دوران کودکی تا همیشه به یادگار دارم....
کو آن رفیق مدعیِ روزهای سخت؟تا با غم تو عکس بگیرد به یادگار......
اگرچه باز نبینم به خود کنار تو راعزیز میشمرم عشق یادگار تو را ......
بیا تا جهان را به بد نسپریمبه کوشش همه دست نیکی بریمنباشد همی نیک و بد پایدارهمان بِه که نیکی بود یادگار...
از خود انسانیت به یادگار بگذارید ،نه انسان !تولید مثل را هر جانوری بلد است......
دستخطی دارم از او بر دل خود یادگارعشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار...
بر میگردمبا چشمانمکه تنها یادگار کودکی منندآیا مادرم مرا باز خواهد شناخت...