من که از خود بیزارم! تو چرا آینه به دست روبرو ایستاده ای؟
هر زنی... برای لبخند زدن درآینه باید مردی را داشته باشد که: با شانه انگشت هایش گره دلتنگی موهای بلند زن را باز کند و بگوید: هرجور که باشی، زیبایی️
چنان چشمانش به چشمان من شباهت داشت که ما در آینه یکدیگر را گم می کردیم
آینه ی منی/باتو نفس میکشم/تو شکسته شوی/من نیز فرو می ریزم
آینه به فریاد آمد از نقش قامت تنهای من ...!
زندگی مانند یک آینه است هنگامی که در آن لبخند بزنیم بهترین نتایج را به دست خواهیم آورد
ما با تو اومدیم که آخرش برات بمیریم فقط تویی امیر و ما فدایی امیریم ما اومدیم و دست خالی از درت نمیریم باید تقاص خون اکبر و بگیریم من دختر شاه خیبر شکنم من آینه زهرا و حسنم اون کس که برا تو میمیره منم اذن بده که خقمو...
عمر آینه بهشت، امّا... آه بیش از شب و روزِ تیر و دی کوتاه
در وجودمن هزاران زن زندگی میکند یکی شعرمیگوید یکی روزنامه میخواند یکی غذا میپزد یکی موهایش را میباف اما زنی هست که دیگربه آینه نگاه نمیکند اوبازمانده ی هجوم ندیدن هاست
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن ! آینه اینقدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!