متن ارس آرامی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ارس آرامی
دیشب سه غزل نذر تو کردم که بیایی
چشمم به ره عاطفه خشکید، کجایی؟
با شکوِهٔ من چهرهٔ آدینه ترک خورد
از سوی تو اما نه تبسم نه ندایی!
از بس که در اندیشهٔ تو شعله کشیدم
خاکستر حسرت شده ام نیست دوایی؟
آمار تپش های دلم را به تو...
زندگی غمکده ای بیش نبود
بهر ما جز غم و تشویش نبود
به کدام خاطره اش خوش باشم
که کدام خاطره اش نیش نبود؟!
ارس آرامی
کِی کسی خواست دل شاعر ما را بخرد؟
مُرده شور، دل دیوانهٔ ما هم ببرد!!
هر کسی را که سر شب به دلم جا دادم
نصف شب خواست ز دیوار دل ما بپرد
دلبری را که به خون جگرم پروردم
گرگ شد خواست دل برهٔ ما را بدرد
ترکمانچای بشد...
پای تو در میان باشد هنوز می شود عاشق شد
به دانه های برف افتاده در گیسویت قسم
ارس آرامی
شعرم تو را آبستن است، اما
من خسته ام ول کن خیالم را
چون سایه ای در دلِ شب گم شو
با خود ببر عشقِ محالم را...
ارس آرامی
می نویسم غزلی باز به اصرار دلم
مدتی هست شدم سخت گرفتار دلم
گریه می خواهد و من باک ندارم که چطور
بتوانم بزنم دست به انکار دلم
تو که رفتی همه شهر مرا پس زده اند
بعدِ تو هیچ کسی نیست خریدار دلم
من که اصلا به درک فکر...
آمدم سر بزنم شعر بخوانم بروم
آنقدر دلزده هستم که نمانم بروم
به همین کوچه و این خانه و دیوارِ اتاق
و به آیینه سلامی برسانم بروم
آخرین بار به لب هات کمی زل بزنم
به دلم طعم لبت را بچشانم بروم
یک کمی خاطره جامانده که بردارم و بعد...
آمده واژه یتو بر لبم آذین بدهد
بوسه ای با غزلم بر لب غمگین بدهد
درد هم بستر مرد است خودم می دانم
شانه ات درد مرا کاش که تسکین بدهد
شاه بیتِ نفسش حرمت عیسی دارد
مُرده ای را که نفس های تو تلقین بدهد
شمس تبریزیِ من هرچه...
دیشب سه غزل نذر تو کردم که بیایی
چشمم به ره عاطفه خشکید، کجایی؟
با شکوِهٔ من چهرهٔ آیینه ترک خورد
از سوی تو اما نه تبسم نه ندایی!
از بس که در اندیشهٔ تو شعله کشیدم
خاکستر حسرت شده ام نیست دوایی؟
آمار تپش های دلم را به تو...
بانوی من آرامشت را دوست دارم
زیبایی و آرایشت را دوست دارم
در چشم تو یک لشکری آماده باش است
جنگیدن با ارتشت را دوست دارم
یک دنده ای و غدی و حاضر جوابی
اما زبان سرکشت را دوست دارم
می خواهمت، خندیدی و گفتی چرا من؟
هم پاسخ و...
از آدمی که کسی جایش گذاشته و به سمت شما آمده نترسید، او معنی تلخِ جاماندن را می فهمد
از کسی بترسید که برای اولین بار می خواهد ماندن را تجربه کند،
از آدم بی خطا فاصله بگیرید او آمده تا اولین خطا را با شما انجام دهد،
او شما...
یا نبودنت در من،
یا من در نبودنت تمام می شوم...
ارس آرامی
ﻗﻄﺮﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺑﺨﺸﺪ ﮐﺴﯽ؟
ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﭘﺮ ﻣﻬﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺴﯽ؟
ﯾﮏ ﻧﻔﺲ ﺑﺎ ﺷﻮﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺭﻗﺼﺪ ﮐﺴﯽ؟
ﭘﺮﺗﻮﯼ ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﺪ ﮐﺴﯽ؟
ﻭﺯﺷﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﺩ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺟﻨﺒﺪ ﮐﺴﯽ؟
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﯾﺎﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ ﮐﺴﯽ؟
ﯾﮏ ﻗﻤﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺑﺎﺯﺩ ﮐﺴﯽ؟
ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﻧﺎﺏ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ... ﻧﻤﯽﺭﯾﺰﺩ ﮐﺴﯽ؟...
گر اجازت میدهی، یک لحظه حیرانت شوم
موج لذت در نگاهت، محو چشمانت شوم
مثل من، فرمانبری عاشق نه پیدا می شود
لطف کن یک ذره الفت، تا به فرمانت شوم
ساده ام اما به راهِ عشق خیلی صادقم
امتحان شرط است گو! تا من به قربانت شوم
از ادایت...