متن استوری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات استوری
طُ تنها دوم شخص مفرد منی
ای جانم
صدا کردنت بهانست
من دلم جانم گفتنت را میخواهد
جهانم بی تو الف ندارد
یک عمر بی دلیل غم راه نفسمان را بست.
یک بار که از شدت خنده روی زمین پهن شدیم؛ سنگینی نگاه مردم امانمان نداد!
- کتایون آتاکیشی زاده
قدش کوتاه بود؛
لاغر بود؛
کم رو بود؛
چهره ش خیلی زیبا نبود؛
پول زیادی نداشت؛
سرزبون نداشت؛
اعتماد به نفس نداشت؛
بنده خدا خیلی چیزا داشت؛ ولی کم داشت.
کم حرف می زد؛
کم می خندید؛
کم هم گریه می کرد؛
کم عاشقم نبود؛ ولی کم ابراز علاقه می...
تو، یک کتاب چند جلدی و در حال نوشته شدنی؛
من چند صفحه دست نویس خاک گرفته، در کیف مردی از دنیا رفته.
تو نوشته می شوی و منتهی به مرگ نیستی؛
من پایانی باز دارم و پیش از تولد، از دنیا رفته ام.
تو را می خوانند؛ خط به...
پزشک خودکارش را روی میز می گذارد و به صندلی تکیه می دهد:« اگه همه ی حرفایی که می زنم خوب گوش بدی؛ حالش زود خوب می شه».
سرم را تکان داده و او ادامه می دهد:« دستور العملش ساده ست. صبح، ظهر، شب، یعنی حداقل سه وعده در روز؛...
از دست دادن؛
بار اول کشنده است.
اما اگر زنده بمانی؛
بار دوم غم انگیز می شود.
بار سوم ناراحتت کننده؛
و بار چهارم، در یک تکان دادن سر به چپ و راست؛ خلاصه می شود.
- کتایون آتاکیشی زاده
منتظر ماندم تا قدم به زندگی ام بگذاری.
صبر کردم تا یخ غریبگی ات آب شود و گرم بگیریم.
صبوری کردم تا علاقه مان دو طرفه شود.
تحمل کردم تا علاقه ات را به زبان بیاوری.
منتظر ماندم تا مرا لایق اهمیت دادن بدانی.
صبر کردم تا برایم وقت بگذاری....
انگیزه زندگی، گاهی در یک رابطه ی به سرانجام نرسیده کمرنگ می شود.
گاهی میان روزهای سخت و دردناک یک بیماری؛
میان اسکناس های انگشت شماری که تا انتهای ماه باقی مانده؛
در یک شکست تحصیلی، خانوادگی یا شغلی؛
در از دست دادن قسمتی از گذشته؛ که توسط انسانی که...
گاهی آنقدر بهم ریخته و کلافه ام که می خواهم رو به روی شریک عاطفی ام بایستم؛ بگویم من خسته ام. امروز بیش از حد، در زجر کشیدن و تحمل غم ناتوانم. امروز بیشتر توجهت را به من اختصاص بده. بیشتر دوستم داشته باش. امروز تو جای سهم من هم...
کاش یک شب، کسی
خودش را وقف آغوشم کند.
کاش هنگام مچاله شدن پیراهنش لا به لای انگشتانم؛ خیس شدن شانه هایش از اشک هایم؛ و حس لرزیدن قلبم مقابل قلبش؛ خودش را دور نکند.
سرش را عقب نکشد. دستانش را پایین نیاورد.
بگذارد آنچه در من روییده و رشد...
کاش در آخر این قصه ی پر غصه وصالی باشد
باز از چشم تو در چشم من از عشق نگاهی باشد
گرچه من بنده ی کافر شدم و سجده به آدم کردم
یا رب ای کاش که در خواب شب از یار نشانی باشد:)!
حمیمم عیب خاموشی مزن بر سروِ رعنایم،
بیابی هم سکوتی هم سکونی در خراب آباد
(مهدی فصیحی رامندی)
شاید آنقدرها هم ترسناک نیست.
شاید فرشته ی مرگ،
روحمان را در آغوش ابدی اش می کشد؛
و پایانی آرامش بخش است؛
برای تشویش های بی انتهای دنیوی مان..!
- کتایون آتاکیشی زاده
مگر خوشبختی
همان لبخند غیر قابل کنترلی نیست که چند ثانیه روی صورتت می نشیند؟!
مگر همان عطر چای و هل پیچیده داخل آشپزخانه نیست؟!
لباس راحت و خنکی که بعد از یک روز سخت تحصیلی یا کاری می پوشید؟!
آب خنکی که با پایین رفتن سیب گلویتان را تکان...
ما را اگر از تنبیه نترسانند،
انسان گونه رفتار می کنیم اما؛
آدم نمی شویم!
اگر شکستن قلب و
بهم ریختن روح و روان دیگران
نیازمند پرداخت دیه و غرامت بود؛
تمام زندگی مان را قبل از سی سالگی
از دست داده بودیم!
- کتایون آتاکیشی زاده
اگه همه بگن چشمات سیاهه؛
من می گم چشمات رنگ آسمون شبه!
اگه رنگ لبخندت رو به صورتی شباهت بدن؛
من بهت می گم لبخندت همرنگ شکوفه گیلاسه!
اگه همه روی چاق بودنت توافق داشته باشن؛
من می گم همین که تو بغلم جا می شی خوبه!
اگه هیچ کس...
شکستم!
من به شکستن عادت دارم.
من به شنیدن صدای ریز و آروم ترک خوردن احساساتم عادت دارم.
به اینکه حواسم نباشه و دوباره خودم رو برای بهت نزدیک شدن به در و دیوار بزنم و اشتباهی پام بره روی خرده های شکسته و دستم موقع جمع کردنشون اون قدر...