تنها یک آغوش می خواهم از تمام این هستی هستی؟
خواهم که تو را تنگ در آغوش بگیرم از هرم تنت مست شوم مست بمیرم
بگذار در آغوش تو اقرار کنم مرگ چه زیباست
آغوش تو آرامش جان است
بگذار در آغوش تو آرام بگیرم دلچسب ترین شیوه جان باختن است این
به مسلخ می برد هر شب مرا رویای آغوشت !
گفتی که به وصلم برسی زود مخور غم آری برسم گر ز غمت زنده بمانم
لب تر نکن اینقدر که زجرم بدهی باز یک مرتبه محکم بغلم کن که بمیرم
صبح یعنی بغلم باشی و بیدار شوم و پریشان کندم موی بهم ریخته ات
این دل که به یادت همه دم مست و خراب است گر بر سر آغوش تو می بود چه می شد ؟
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست...؟!
سهمِ من از تو صدایی است که نه میشود بوسید نه در آغوش گرفت!
این شهر مرا با تو نمى خواست عزیز...
بغل کن مرا چنان تنگ که هیچکس نفهمد زخم.... روی تن من بود٬ یاتو