غیر عشقت نیست عشقی بر دلم
به یک نگاه تو تمام من خراب شد
نمیدانم دوست داشتن را بلد نیستی یا بلد بودن را دوست نداری
زندگی گر هزار باره بود بار دیگر تو ، بار دیگر تو
خلاصه ی بهشت لبخند توست
و اینجا هیچ چیز به من نزدیک نیست الا دوری تو
گره کور شنیدی ؟ دل من با دل تو فاصله دور شنیدی ؟ تن من از تن تو
سختم آید که به هر دیده تو را مینگرند
درد نهانی به که گویم که نیست
تو در چشم من همچو موجی چه میشد شبی تو را می ربودم ، تو را می ربودم
روز محشر بخدا خواهم گفت آن که از من تو گرفتی همه ی جانم بود
حاضری غایب شوی در جان من ؟
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است
نیست جز روی تو درمان ، چشم گریان مرا
هر چند بشکسته ای دلم از حسرت پیمانه ای اما دل بشکسته ام نشکست پیمان تو را
من صید دیگری نشوم وحشی توام اما تو هم برون مرو از صیدگاه من
تا تو بخاطر منی کس نگذشت بر دلم
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
او صبر خواهد از من بختی که من ندارم من وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد
کارم ز غمت به جان رسیده است
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
زان شبی که وعده کردی روز بعد روز و شب را می شمارم روز و شب
سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری
دوستت_دارم_و همانی_ام_که_بوده_ام چگونه_بعد_تو، کنار_درد_تو_بشینم و_بگیرم_آرام تو_را_دگر_کجا_بجویم __