شب قدر، لاله ای شکفته در کویر شب های عادی سال است.
و برای خودم تو را آرزو می کنم ..
آنچه می خوانند ماتمْ بی گمان نوروزِ ماست...
غیر آغوش تو هر کجا کا میروم ولگردیست...
در جانم از حرارت یادت قیامتی است
عاشقم بر نام جان آرام تو
حتی اگه پیر هم بشی دوستت دارم
چشم از پنجره بردار منجی در آینه است
آسمون عاشق گل بود گریه می کرد که گل بخنده...
چشمات خلاصه ی دنیاس
قلب ساخته شده است که شکسته شود
من دیوانه ام، ولی احمق نیستم.
عطوفت، اساس اخلاقیات است.
جوری زندگی کن که اسمت با جسمت نره زیر خاک
کنار تو صاحب دنیام بگو که با منی همیشه
غیراز خیال جانان در جان و سر نباشد...
منو هیچکی نمیفهمه جز تو ی نفر...
بدون تو مگر شب ها صبح می شوند...
لعنت به اون شب که تا صبح گریه می کردم
خیال خنده های تو شد آرزوی هرشبم...
نگرانی، بدترین زهر معده است.
زمین گرد است و من گوشه ای یافته ام
سخت دلگیرم از دلی که سخت گیرِ توست
آتش… به جان خورشید انداخت و رفت عشق