تو چه کردی که دلم این همه خواهانت شد؟
بدون عشق جهان جای زندگانی نیست
آزار نده تا آزار نبینی
فلسفه، میکروسکوپ افکار است
تا وقتی به نفعشونی وفادارن (:
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
آه گریه ی روح است ...
به نام خدا دوستت دارم نقطه ته قلب
روزگاریست که هم صحبت من تنهاییست ...
نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم
وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من
عشقِ من به طُ بی پایان ترین حِس دُنیاس
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم
ندارد دل دل اندر وی چه بستی
در دلم بنشسته ای بیرون میا
هر چی نیش بزنی بازم واسم عسله:
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
هرچه هستی جان ما قربان تست
سکوتم را دست کم نگیر...!!
حال من بسته به چشمانِ تو در تغییر است
تویی به جای همه، هیچ کس به جای تو نیست
شده پاییز، کجایی؟ منم و شیدایی...
سوگند به نامت که تو جانان منی
خوی من کی خوش شود بی روی خوبت ای نگار