متن اعظم کلیابی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اعظم کلیابی
تواز هوای دل عاشقم خبر داری
به یک دوجمله دلم را به شوق میاری
به خاطر دل تو رفتم از مسلمانی
هوای عاشق کافر نگه نمیداری
اعظم کلیابی کاشانی
درد بی درمان شنیدی حال من یعنی همین
عاشقم. دیوانه ام باز آی و حالم را ببین
بازگرد و حال این دل را بهاری کن عزیز
جز شراب معرفت در جام احساسم نریز
کلیابی کاشانی
درد بی درمان شنیدی حال من یعنی همین
عاشقم. دیوانه ام باز آی و حالم را ببین
کلیابی کاشانی
بی قرار توام و در دل تنگم. گله هاست
که چرا بین دل ما و دلت فاصله هاست
گرچه دم میزنی از عشق ومحبت هر روز
طرز بر خورد تو همپایه ی کم حوصله هاست
کلیابی کاشانی
خیال و خواب تو بامن همیشه همراه است....
شبم به لطف جمال تو غرقه در ماه است...
نمیشود شبش از نور و روشنی خالی....
کسی که از تو و مهتاب رویت آگاه است...
کلیابی
کاشانی
ای عشق بمان امید و ایمانم باش
آرامش روحم و دل و جانم باش
حاشا که تورا گذارم از دست روی
با جان و دلم بمان و جانانم باش
از من نشود تورا بگیرند ای عشق
در خانه ی دل همیشه مهمانم باش
کلیابی
بانوی کاشانی ❤❤
بدجور دلم به پای تو افتاده
صیدی که شده فدای تو افتاده
آغوش تو را طلب کنم هرلحظه
اینک که دلم به پای تو افتاده
کلیابی
کاشانی
دیگر آبادان که نه ویرانه ی درد وبلاست
کوچه و پس کوچه اش این روزها ماتم سراست
از ندانم کاری و مکر شیاطین رجیم
گریه دارد رونق و هرگوشه اش بانگ عزاست
خورده بر دلهایمان ناباورانه نقش داغ
من نمیدانم که این آثار نفرین یا دعاست
آنکه دارد آرزوی مرگ...
ای کاش کمی فکر بهاران باشیم
دلواپس حال گلعذاران باشیم
حالا که هوای شهرمان آلوده است
ای دوست بیا شبیه باران باشیم
گل میکنم باز ازمیان زخمهایم
هستی شبیه نوش دارویی برایم
یک شهر دستانش دخیل آسمان شد
وقتی که فهمید ازنفس افتاد پایم
فراوان گفته ام باتو که چون جان دوستت دارم..
تو هم ابراز عشقی کن. مده با طعنه آزارم..
بمان پیشم که میمیرم من از دوری تو آخر
مرو بامن بمان گاهی. بده توفیق دیدارم...
آشوب میگردد دلم وقتی که میبینم
دلهای عاشق خسته از جبر زمان هستند
وقتی کسی دلواپس مرگ قناری نیست
یعنی که مردم ظالم و نامهربان هستند
عشق مثل گل به شاخه دیدن است
دست عاشق لایق بوسیدن است
شبنم اشکی بروی گل نشست
کاش میشد غصه را درهم شکست
شکسته بال وپرم در خیال تو ای عشق..
بگو چه چاره کنم با ملال تو ای عشق..؟؟
حضور پاک تورا خواهم از خدا. زیرا...
مرا به اوج رسانده کمال تو ای عشق..
بمان و باعث اوج و عروج حسم باش..
که تازه میشوم از شور وحال تو ای عشق...
نمیرسم...
بحری به قول منزوی دریاست چشمت
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست
چشم تویک دریا پر از ماه است وبانو
درساحل روییایش گرم تماشاست
کلیابی کاشانی
فراوان گفته ام با تو که چون جان دوستت دارم...
توئی داروی هردرد و. شفای قلب بیمارم..
کلیابی کاشانی