یار جستم که غم از خاطر غمگین ببرد نه که جان کاهد و دل خون کندو دین ببرد
طرفِ دلتنگ همیشه ما بودیم
تو دنیای واقعی هم نمیشه رو آدما حساب کرد اینجا که دیگه مجازیه.
وحدت عشقست این جا نیست دو یا تویی یا عشق یا اقبال عشق
گمت کردم مانند لبخندی در عکس های کودکی ام
بعد از طلب تو در سرم نیست غیر از تو به خاطر اندرم نیست
همیشه آخر شدنم بد نیست .. اینکه مثلا عشق اخر کسی باشی که دوسش داری ..
دوای بعضی از دردا مبتلا شدن به یه درده دیگست !!!
سردش بود! دلم رابرایش سوزاندم! گرمش که شد باخاکسترش نوشت خداحافظ ...
گره ی کور دلم دست تو را میطلبد
اکنون که بدون تو نشستیم با خاطره هایت همه جا دست به دست ایم
میروی یک روز و با خود میبری روح مرا
اگه نبودم بهم قول بده واسه هیچکس اونجور که با من مهربون بودی،مهربون نباشی
تسلا میدهد دل را غم عشقت
چه کند با غم تو این دل آشفته ی من ؟!
دوسِت دارم به اندازهیِ تمومه آدمایِ دوست نداشتنیه زندگیم..!
تو نرم نرم نگاهم کن من قول میدهم قدم قدم برایت بمیرم
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه را دارد
فقط ویترین خوبی باش ، این روزا دیگه کسی به ذاتت و ته دلت کاری نداره
زیر خودم را خط کشیدم که مهم باشم.اما دیگران فکر کردند غلط املایی ام پاکم کردند.
دوش در خوابم در آغوش آمدی وین نپندارم که بینم جز به خواب
غالبا در هر تصادف می رود چیزی ز دست لحظه ی برخورد چشمت با نگاهم دل برفت
اسراف کرده ایم خودمان را به پای عشق چون کودکی که در پی یک توپ پاره بود
سر پیری اگر معرکه ای هم باشد من تو را باز تو را باز تو را میخواهم