پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
می اندیشم به هستی هر برگ!آنها می دانند باد از هر سوی بوزد سرانجامشان سقوط است.شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
چشم انتظار تو نیستم!چشم انتظار خودمم!که با تو رفت و برنگشت...شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
میان تاریک ترین روزهای زندگی ات هم ناامید مباش!زیرا،زیباترین باران ها زیر سیاه ترین ابرهاست.شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
از زندگی ات لذت ببرچونکه زمانی به پایان راه می رسی به تابلویی برخواهی خورد که روی آن نوشته شده: [برگشت ممنوع] شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
به مرگ بگویید که کجا می آید؟!اینجا هیچ انسانی برای زندگی کردن نمانده است!نه قلبی دیگر زیبا می تپد و نه وجدانی بیدار است!شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
می توانید مرا بیازارید امانمی توانید آرزوهایم را بگیریدزیرا آزار و اذیت های شما، به من می آموزد که برای رسیدن به آرزوهایم بیشتر تلاش کنم. به این خاطر با لجبازی شما من قوی تر شدم.شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
وقتی به اندام خودم می نگرم،زخم هایم چنان گل های شکفته هستند!که خون از آنها می چکد...وقتی نگاهم به دشمنانم افتاد،زیر سنگینی بار نفرت،پشتشان شکسته بود.شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
دل های پاک خطا نمی کنند!بلکه صاف و ساده هستند،امروزه، سادگی، پاکترین خطای دنیاست.شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
هر کسی که در زندگی من مشغول به بازیگری باشدروزی آخرین قسمت بازی را به او نشان خواهم داد.شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
اشک زیباست!!!اما تا زیباترین هایت را نگیرد، خودی نشان نمی دهد.شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
از مرگ نترس!از آن بترس زمانی که زنده ای،چیزی در وجودت بمیرد به اسم: -- [انسانیت] شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
در کتابخانەی زندگیدنبال دو کتاب گشتماول: کتاب دوستی بی منت.دوم: عشق بدون خیانت.به من گفتند: در قسمت کتاب های تخیلی دنبالشان بگرد!.شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...