دیگه رویایی ندارم دیگه سیگار نمی کشم دیگه حتی داستانی ندارم بدون تو زشت و نا پسندم بدون تو کدر و پستم مثل یتیمی در پرورشگاهم دیگه میلی به زندگی ندارم زندگی من از وقتی رفتی ایستاده هیچی ندارم و حتی بسترم به سکوی ایستگاه تبدیل شده از وقتی رفتی...
روی تل بودم و دیدم که چه تنها شدهای نیزه دیدم که به دستان غریبت مانده همه رفتند، همه ... قاسم و عباس و علی نه برای تو زهیرت، نه حبیبت مانده
محبوب ابدی من دوست داشتن تو بزرگترین لذت در دنیاست من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در دنیا دوست دارم تمام لحظات بی تو را با تو به تنهایی گذرانده ام من با یاد همان روزهایی که در کنار هم بودیم سالهایی که بی تو گذشت را...
چون همه یاران ما رفتند و تنها ماندیم یار تنهاماندگان را دم به دم می خواندیم جمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستند ما خیال یار خود را پیش خود بنشاندیم ساعتی از جوی مهرش آب بر دل می زدیم ساعتی زیر درختش میوه می افشاندیم ساعتی می کرد...
چه تنهایم امروز چونان آخرین روز شهر کوچکم پس از مرگ نغمه های جوانی. همه چیز تنهاست امروز چونان مادرم تنها، چونان پدرم چونان بی نامِ افتاده بر زمین تنهای تنهایم امروز
پدر خیال می کرد آدم وقتی در حجره ی خودش تنها باشد تنهاست؛ نمی دانست تنهایی را فقط در شلوغی می شود حس کرد...
به شانه های غمم تکیه کن میان اشک. که گریه می فهمد ؛ مردهای تنها را