میدانم نهنگ هم میشدم دریایم به ساحل نمیرسید و من در این رُمانِ عمیق در جستجوی آرامشی بیدریغ روز و شبها را خط به خط شنا میکردم میدانم نهنگ هم میشدم اندوهِ آوازم را پایانی نبود...
تا کجا باید رفت که باد دنبالت نباشد و شکوفه های بادام از سر تنهایی به شانه های تو پناه ببرند..