لب این حوض مینشینم چنگ ابی بر میدارم و به آن زل میزنم وقتی بهانهای ندارم برای سرودنت
چه گواراست این شربت زعفرانی اما تشنه از محله ما رفت عباس تعزیه
خدا کند که بهار رسیدنش برسد شب تولّد چشمان روشنش برسد چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز به این امید که دستم به دامنش برسد هزار دست، پر از خواهش اند و گوش به زنگ که آن انارترین، روز چیدنش برسد چه سالها که در این...
بگذار که این باغ درش گم شده باشد گلهای ترش برگ و برش گم شده باشد جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ گر قاصدک نامه برش گم شده باشد باغ شب من کاش درش بسته بماند ای کاش کلید سحرش گم شده باشد بی اختر...
شکست آینه و شمعدان ترک برداشت خبر چه بود که نصف جهان ترک برداشت خبر رسید به تالار کاخ هشت بهشت غرور آینهها ناگهان ترک برداشت خبر شبانه به بازار قیصریه رسید شکوه و هیبت نقش جهان ترک برداشت خبر رسید هراسان به گوش مسجد شاه صلات ظهر صدای اذان...
به نام عشق که زیباترین سرآغاز است هنوز شیشه عطر غزل درش باز است جهان تمام شد و ماهپارههای زمین هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است پدر نگفت چه رازی است این...
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری سری که بود دمادم به روی دوشِ نبی سری که بر سرِ نی شد به جرم حقطلبی سرت شریفترین سجدهگاهِ باران است سرت امانتِ سنگینِ روزگاران است منم مسافر بیزاد و برگ و...
بگذار در آغوش تو آرام بگیرم دلچسب ترین شیوه جان باختن است این
آشفته سریم شانه ی دوست کجاست ؟
هم در به دری دارد و هم خانه خرابی عشق است و مزین به هنرهای زیادی بیچاره دل من که در این برزخ تردید خورده ست به اما و اگرهای زیادی
عمری گذشت و ساخته ام با نداشتن ای دل! چه خوب بود تو را هم نداشتم