نگاهت آتش عشقی به جانم میکشد هر شب مرا در شعلههای امتحانم میکشد هر شب چو پروانه به گرد شمع رویت میزنم پر را غم هجران تو تا آسمانم میکشد هر شب نشسته در کمین چشم مستت همچو صیادی به تیر غمزه سوی آشیانم میکشد هر شب به باغ دل...
اول تویی آخر تویی من را تو سردار آرزوست عشقم تویی در راه تو این سر بر دار آرزوست لعنت به هر لب جز لبم که بر لبت بوسه زند دل پای عشقت داده ام ای عشق دلدار آرزوست