پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قلبم ندا کرد ای صنم بر من ستم ها کرده ایگفتی تویی دنیای من ما را که تنها کرده ایگفتم تویی عشقم ولی جانانه بودن بهتر استای عشق من غافل شدی خود را تو رسوا کرده ایافسانه ام لیلای من رفتی چرا از یاد منجانانه ام دل پس بده صاحب تو پیدا کرده ایدر دانه ام بودی ولی خونین جگر کردی مراطناز من غافل مشو هردم تو دعوا کرده ایدنیای من بودی ولی آن را تو ویران کرده ایلطفا برو پیشم نیا بی حرمتی ها کرده ای...
در آغوشت پرِ پرواز دارم غزل از سعدی شیراز دارمجهان از جام چشمان تو مست و... کنارم دلبری طناز دارم✍نازی م(بهناز محمدی)...
چون بلبل سرمست پر از آوازی از عطر گلِ سرخ غزل پردازیدر باغ، چو پروانه برقصی دلشاد ای باد صبا، سپیده دم طنّازی...
درد دل دارم کمیآن دلبر طناز کو؟...
من از برای عشقیک جفت چَشمانت را بر میدارمو یک عمر آرامشش را!.تو اما برای شیدایی، کافی ست لبخند بزنی،تا من همه ام را، قربانی آن منحنیِ طنازت کنم.......