دیشب آرام کنار گوشم زمزمه کرد دوستت دارم نه تا آسمان هفتم که عیسی رفت نه تا آسمان نهم که محمد من تا خود خدا پرواز کردم
بی تو تاریک نشستم تو چراغ که شدی ؟!
و دلی که میگیرد ، بی هیچ دلداری....:)
از پای فتادیم چو آمد غم هجران در درد بمردیم چو از دست، دوا رفت...
تو را با غیر میبینم ، صدایم در نمی آید..! دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید..! نشستم باده خوردم ، خون گریستم، کنجی افتادم .. تحمل میرود اما شب غم سر نمی آید..!
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی #
گویی مرا شبت خوش خوش کی به دست آتش ؟ آتش بوَد فراقت
باز هم کشته و بازنده ی این جنگ منم که تو با لشکر چشمانت و من یک نفرم
شاید گاهی نشود یادت کنم... اما هرگز یادم نمیرود ک چقدر دوست دارم..️
قلب لبریز از غم امشب صدایت میکنم با اشتیاق دیدنت دل را فدایت میکنم️ برای تنها کسی که عاشقشم ️
سلامتی کسی که رفت!ولی باور رفتنش برای کسی که تنهامونده خیلی سخته... دلتنگتم
از همه سو به تو محدودم
ناگهان آمد و زد آمد و کشت آمد و برد او فقط آمده بود از دل ما رد بشود
تو را من چشم در راهم شباهنگام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم
در گستره ی بی مرز این جهان تو کجایی ؟ من در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام کنار تو تو کجایی ؟
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ ﺗﺤﻤّﻞ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﯾﮑﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯽ ﺷِﮑﻨﺪ ... ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺸﮑﻨﻨﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ...
امشب غمگینانه ترین سطر هارا می نویسم؛ دوستش داشتم! او نیز گاهی؛ دوستم میداشت...
یارب ! چه فرخ طالعند، آنانکه در بازار عشق خریدند و دنیای دون بفروختند
پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس من جُز تو کَس ندارم پنهان و آشکارا....
آنکه مسٖت آمد و دستی به دلِ ما زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد!
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم
نیازمندیم که یک نفر باشد، انحصارى قابل انتقال به غیر نباشد بیاید و بماند و بسازد
حراج میکنم دلم به قیمت نگاه تو امان که تو نمی خری سکوت پیشه می کنم