متن فردای روشن
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات فردای روشن
رفتی...
و شب، تمام پنجرههایم را خاموش کرد.
اما هنوز، در دورترین افق،
ستارهای کوچک چشمک میزند.
دلم شکست،
مثل شیشهای در دست باد،
ولی از هر تکهی شکسته،
انعکاسی تازه از نور برمیخیزد.
ای عشق،
اگرچه خاطرهات زخم است،
اما در عمق این زخم،
بذر فردایی روشن جوانه میزند....
آنچــه امـــروز "تـلـــخ" اســت
شـــایـد فــردا،
شــیریـن تریـن "حـکمــتِ خـــدا" بـاشــد..
برای نوه ام محمد متین
متین، نوهٔ عزیزتر از،جانم
جگر گوشه ام ، روشنای دیده ام ،
چشمهایم را می بندم
میبینمت...
بین قفسههای کتاب و مغازه....
بین فرمولهای ریاضی و قفسه ها بین آدمها
و در اینهمه شلوغی
چقدر آرام و استوار ایستادهای
پسرم ، امیدم ، زندگی ام...
وقتی دستت در دستانم است، جهان آرام میشود.
نگاهت پنجرهای به فردایی روشن است،
و لبخندت مرا به یاد میآورد که زندگی ارزش جنگیدن دارد.
با تو، حتی تاریکی هم راهی به سوی نور پیدا میکند.