به امید وصال تو دلم را شاد می دارم
بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است
بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است
مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟
دل نزد تو است، اگر چه دوری ز برم
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
عشق شوقی در نهاد ما نهاد
کجایی؟ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد من رفتم
دوست می دارمت به بانگ بلند ...
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم
ای همه میل دل من سوی تو قبله جان چشم تو و ابروی تو..
مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی
آرزویِ دلِ بیمار مَنی صحتی ، عافیتی ، درمانی ...
کجایی ای زجان خوشتر؟ شبت خوش باد من رفتم...
دل نزد تو است / اگر چه دوری ز برم
آشکارا نهان کنم تا چند؟ دوست میدارمت به بانگ بلند
امروز مرا در دل جز یار نمی گنجد
دل می تپد که بیند در دیده روی خوبت
کجا جویم تو را آخر من حیران نمی دانم
آشکارا نهان کنم تا چند ؟ دوست می دارمت به بانک بلند
مهر ز من گسسته ای با دگری نشسته ای رنج ز من شکسته ای راحت جان کیستی؟
به جز غوغای عشق تو درون دل نمی یابم
یک لحظه غمت از دل من می نشود دور