گر تو را با ما تعلق نیست ما را شوق هست
گر از یادم رود عالم تو از یادم نخواهی رفت
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
هر چقدر زندگی سخت باشه من از اون سخت ترم
امید هیچ معجزی ز مرده نیست زنده باش
دستان ماه کوتاه نوازش نمی شود گیسوان شب
دلم دیوانه بودن با تو را می خواست
هر وقت کنارمی خوشحال ترینم
زندگی رقص دل انگیز خطوط لب توست
عشق شوقی در نهاد ما نهاد
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم
فرقی با بقیه نداشت، من متفاوت دیدمش!
چون تو با بد بد کنی پس فرق چیست؟
تو مرا در دردها بودی دوا
مثل مویت حرف مردم را رها کن پشت گوش
باور کن بهترینها فعلا نیومدن !
مرا امید وصال تو زنده می دارد
جان ها فدای مردم نیکو نهاد باد
صبرم از پای درآمد، تو مرا دست بگیر
جان ببر آنجا که دلم برده ای
من از همواری این خلق ناهموار میترسم
ومن چگونه بی تو نگیرد دلم؟
قلبِ عزیزم لطفا انقدر راحت به آدما اعتماد نکن
تحمل آدم های تو خالی واقعا سخته