متن پیروز پورهادی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پیروز پورهادی
تنهایی...
سینه ام لبریز عشقست و تو را فریاد میخواهد...
درونم خفته یک عالم...
سکوت سرد تنهایی
علی...
علی عشقست...
علی مولای جانان
علی دردست...
علی درمان یاران
علی کوه ست...
علی چون کوهساران
علی
جوهر...
علی
دریای عشق ست
علی
ایمان...
علی
مرز بهشت است
علی
عادل...
علی
چون خود سرشت است
علی چون خاک...
او خاک بهشت ست
علی دریایی از مهر و صفا بود...
دختر کارتن خواب...
دختر فال فروشم
فال میفروشم
فال حافظ فال عشق
فال رویاهای زیبا... میفروشم
فال کارتن...
فال خواب...
فال دریا فال ویلا فال تختی نرم و زیبا... میفروشم
دختر فال فروشم
فال میفروشم...
خار و گل
خاکم یکی ست...
خشکیده ام من در کنار روی تو
سبزه که باشی خنده هایت مرهمیست
بر زخم هایم...
روی تو...
1401/04/20
پیروز پورهادی
باد پاییزی..
چه زیبا میسرایی عشق را در گیسوان عالم هستی
بیا مجنون من
محرم تویی...
چون گیسوانم داده ای بر باد...
1401/04/21
پیروز پورهادی
زنجره
کوهستان...
در سکوتت آرامشی ست
که حسودان تا مرز جنون فریاد میزنند...
شایدم تا حد مرگ!
کشتی شکستگانیم در ساحل نگاهت
هر جا که موج گیسو هرجا که سر برآرد
افسون کرده ما را گیسوی عالم عشق
چون آینه ببینم خود را در آن نگارا...
قلم
بنویس ای قلم زیبایم که نگاهم به تو آغشته شده ست...
بنویس رویایم بتراش دنیایم
بنویس از لب خندان دل کودک کار
بنویس از لب خندان جوانان جهان
بنویس از لب پیران و دل و درد نهان
بنویس از فرهاد
بنویس از دل لیلی دل یار
بنویس آواره م...
خیال باطل
فاصله دور است
اما...
در نگاهم بوسه میگیرم
قائله ختم است
اما...
همچنان در گیر درگیرم
طواف عشق
هوا گرم است...
عرق از گونه هایش غلت میزد
به روی خاک پایش بوسه میزد
دهان خشکیده اما نای گفتن
صدای آب میزد آب میزد
برای قطره ای اینسو و آنسو
ولیکن آفتاب هی داد میزد
دو پایش نای راه رفتن ندارد
ولیکن با عصایش راه میزد
کرم...
قربانگاه نفس
عید قربان ست... قربانگاه نفس
نفس حرمان است...قربانگاه نفس
دیده گریان است...قربانگاه نفس
دل پریشان ست...قربانگاه نفس
عید قربان است...قربانگاه نفس
چون که شیطان ست... قربانگاه نفس
سنگ حیران است...قربانگاه نفس
مرد میخواهد...قربانگاه نفس
روح میخواهد... قربانگاه نفس
چون خلیل الله میخواهد...قربانگاه نفس
دختر امید
ایستاده در انتظار خورشید
باد...شانه می زند مویش
نگاه میکند و می خندد
خورشید...
خنده میزند رویش...
فرزند نیمدور
بخوان ای بلبل مستان
بخوان بر سنگ کوهستان
منم من
باغبان باغ انگورم
بیا انگور هایم خوشه کردن
به یاد کودکی هایم که میرفتم به زیر تاک
می خوردم
بخور از آب انگورم...
چه شیرین است شراب هم در کنارش یار دیرین است
منم من
باغبان باغ انگورم...
نگاه به عکس کردم و
دلم برای تو تپید
تو رفتیو نگفتی از کجای چشم!؟
که اشک...
روی تو چکید
منم زاگرس
منم آبستن دردی
که درمانی نمی بینم
و فریادی..که هر جا میزنم
فریاد رس نیست
فقط باد ست.... می جوشد و می نوشد به کامم...
خاک را
هر دم
باران که می بارد... می آیم
نفس در سینه می آید... می آیم
خزان چون برگ پائیزی... می ریزم
چو اشکی از چشت آید... می آیم
حضورم را که می بینی... خوشحالی!؟
برای خنده ای بر لب... می آیم
صدایم میزنی هر شب... بیدارم
چو مهتابی سوار ابر... می آیم...
خیال عاشقانه اییست...
خیال عاشقانه ایست
نگاه میکنم به تو نگاه میکنم به تاب
و روی تاب خالیم
تو را بهانه میکنم...
بخند و خنده ای بکن در این سراب عاشقی
که خنده ام برای توست
تو را بهانه میکنم...
نشسته ام به روی تاب و تاب در خیال خود...
پیری و هزار درد
آسمان ابریست باران میزند
کوچه باغ عشق غرق در خواب است
با خیالت قصه می سازم
با قدم هایت
با نگاهت
رنگ می بازم
رفتی و با رفتنت
دیده ها پر اشک شد
دشت گل های بهار
رفته رفته زرد شد
برگ ها را باد خورد...
ترانه عاشقی
بخوان ترانه ای دگر
برای عشق و عاشقی
بزن به طبل آشنا
بزن چو نعره در زمین
که آسمان آبی ش
ترک خورد به رو زمین
زمین و آسمان را
به سخره گیر و نوش کن
بهانه ای دگر بیار
نهان شویم و عشق را
در این زمانه...