متن چهل سالگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چهل سالگی
در هیاهوی بیست سالگی
مات مانده بودم
خامی سی سالگی را
در پختگی چهل سالگی
چند لقمه زندگی برداشته ام
حالا هر روز صبح
در کافه چشمانت
داغ می نوشم
امید را
امروز، جهان چهلویک سال است که
مهربان تر شده،
از روزی که تو را
در آغوش گرفت.
و من، زنی بیسپر،
که از تو آموختم
عشق،
گاهی پناه است
گاهی آتش
و گاهی… هر دو
با تو، زن شدم.
با تو، بلد شدم مهربان تر شوم
بلد شدم دل ببندم...
چهل سالگی
گفتی بهم پسر جون ، زندگی کن قشنگه
رنگ جماعت شو تا ، دنیا باهات نجنگه
حرفتو گوش کردمو ، با همه کس نشستم
نمیدونم چی شد که ، دلم همیشه تنگه
عاشقه عاشق شدم ، دل رو به دریا زدم
اما تو دریای دل ، بجای ماهی...
نمی فهمم عشق را
شاید که زود باشد
چهل سالگی