تصمیم هایی وجود دارد که هیچ کس نباید ناگزیر به گرفتن شان شود.
نگذارید بچه ها گریه کنند، زیرا باران هم غنچه را تباه می کند.
دیگر مسئول دفاع از اندیشههای مقدس و ارزشمندی که از پدرانشان گرفتهاند نیستند، یک مرد مفرغی خودش را نگهبان آن اندیشهها کردهاست.
پس آیا آدم میتواند وجودش را توجیه کند؟
من اصلا نفهمیدم جوانی یعنی چه؟ من یک راست از بچگی به سن کهولت رسیدم!
کسانی که زیاد حرف می زنند کاری از دستشان ساخته نیست...!
یک موجود هرگز نمیتواند وجود موجودی دیگر را توجیه کند.
همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می گویم بر پیران هم!
چنان تنهایی وحشتناکی احساس میکردم که خیال خودکشی به سرم زد تنها چیزی که جلویم راگرفت این بود که من در مرگ تنهاتر از زندگی خواهم بود.
بشر هیچ نیست، مگر آنچه از خود میسازد.
شما آزادهاید؛ راه خود را برگزینید؛ یعنی بیافرینید.
آنچه آدمی را سست عنصر میسازد، عمل گریز یا تسلیم است.
شخص قهرمان، خود، خویشتن را قهرمان میکند.
بشر آفریننده ارزشها است.
هر بار که میپنداری پاسخ پرسشی را یافتهای، پی میبری که آن پرسش، هیچ مفهومی ندارد.
همه نیاز به زمان دارند. آدم نباید پیش از اینکه بداند چه میگوید، نتیجه گیری کند.
شکستن قلب انسان ها ، اصلا کار دشواری نیست و از دست هه برمی آید! آن چه دشوار است، نشکستن دل هاست ...
خواستم باور کنم که میشود مردم اینجا را با حرف مداوا کنم اما آنها دردشان را دوست دارند و گویا به آن زخم احتیاج دارند تا هرشب با ناخنشان روی آن را بخراشند.