وقتی می گویم دوستت دارم گونه هایت دیدنی ترین جای دنیاست
شبیه بمب ساعتی ست خنده هایت... تو بترک از خنده من بمیرم...
نوشتن کار توست کمی بخند حتی شده بی دلیل که نستعلیق لبانت دیدن دارد
در آغوشت می میرم تو قبرم را تنگ تر کن
به من بگو دوستت دارم من اندیشه پرواز بدون بال را دارم
یلدا شب چشمان توست یک عمر نگاهت کنم وقت کم می آورم
آنقدر از تو گفتم آنقدر از تو نوشتم که تمام شهر عاشقت شده اند باید آرایشت را در شعرهایم عوض کنم رقیب خیلی زیاد شده
هوای سرد بهانه بود قلبت برای دیگری می لرزید
برای دیدنم پلی بگذار شاید فردا برگشتی
در آسمانم بمان من ماه را با تو می شناسم
ویرانم مگر نمی بینی صدایم بم است!
تمام زمان ها در نظرم یکی ست جز آن لحظه ای که عاشقت شدم
تنم هر روز بهانه ی آغوشت را می گیرد و از این داغ تر جهنمی نیست