جمعه هایت را با من پر کن به اندازه ی یک فنجان قهوه ی تلخ کنج لبانت...
سوغات جمعه ها خاطرات خاک خورده، دردهای نهان و شعر های بی مخاطب است....
این جمعه ها غروبش بده وسط یه شهر غم دیده!
جمعه،دلتنگی های تمام روزها را یک جا باهات تسویه میکنه... جمعه آبستن تمام دلتنگی هاست
جمعه پیرمردیست کهنسال که تنها روزش را سپری می کند
روزها قاتلم ان،غیر از جمعه که خون ریزتره... حال و روزم جمعه ها ،از خود جمعه غم انگیزتره
تقصیر جمعه نیست که غمگین و خسته ام ایراد جای دیگریست، دلم را شکسته اند....
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت مانند عصر جمعهٔ تهران دلم گرفت...
می آیی و برای تو می گویم آخرش با من عزیز، بی تو چه کردند جمعه ها...
تمام شد جمعه تا دلتنگی بعدی خداحافظ....
جمعه یعنی که نباشی و دلم تنگ نگاهت باشد جمعه یعنی بدنم در تب آغوش خیالت باشد
بی تو من، جمعه ی هر هفته کمی می میرم...
جمعه یعنی انتهای انتظار
کاش این جمعه بگوییم به تبریک ظهورش صلوات!
محول می شود جمعه اگرباخنده ای شیرین به رویایم بیایی
آخرین جمعه ی اسفند تو را کم دارد
ای حضرت دلها اگراین جمعه بیایی صدها گره از سیزده ما بگشایی….
با شنبه ی بی دوست چه سازد دل بی_تاب ای جمعه نمی شد دو سه روزی تو بمانی ؟
اسفند ماهی سمبل:ماهی عنصر:آب روز اقبال:جمعه سنگ خوش یمن:یاقوت کبود رنگ:سبز روشن
متنفرم از غروب جمعه ای که تو را از من گرفت مادرم
مادرم جمعه یعنی شمارش جمعه های هفته ای که ...باز بی تو گذشت
بالاخره یک روز سهمم را از این جمعه های دلتنگی میگیرم...! روزی که عصرش،در کنار تو بخیر شود... جمعه ها این روز را به من بدهکارند...
مامان نبودنت جمعه هایی است پر از دلتنگی... من هر چه بلد باشم نداشتنت رو نابلدم
خاطرات خاک خورده دردهای نهان شعرهای بی مخاطب سوغات جمعهها.