رسید شنبه و من شادمان از این بابت که طول هفته درس عاشقی دارم
از دل گیری ِ جمعه گذشتم مکافات ِ شنبه را چه کنم !!!
«شنبه ها» خلوت اند کافه های شهر تلخی جمعه زیر زبان هاست هنوز...!
هفته ای که بروی حالش از این بهتر نیست... شنبه اش بغض و هوای جمعه اش بارانی ست....
پنجشنبه های بی دلبر پنج بار ، شنبه است حتی کمی بی حوصله تر
با شنبه ی بی دوست چه سازد دل بی_تاب ای جمعه نمی شد دو سه روزی تو بمانی ؟
تو ڪه نیستی؛پس چه فرقی میکند غروب جمعه باشد یا ڪه شنبه!!...هر روز من بی تو غروب است تو ای رفته ی در دل جامانده!
دوستت دارم ... و این تنها کاریست که شنبه و جمعه ، هفته و ماه و سال نمىشناسد ...
شکر نیست که چای را شیرین می کند بلکه حرکت قاشق چای خوریست که باعث شیرینی می شود. زندگی عمل کردن است. امروز شنبه ایست که خیلی کارها به ان موکول شده است.
“بهانه” که تو باشى شنبه ام میشود شیرین ترین روزِ هفته …
دل دل نکن ! بیا که زمان دیر میشود … امروز شنبه است و سرآغاز عاشقی …
شنبه ها بیا در آغوش بگیر مرا کمی ببوس و نوازشم کن تا هفته با خیال شنبه ها به اتمام برسد
صبحم عسل و ترانه و چایی شد روزم چقدر بکر و تماشایی شد هر شنبه که با نام تو کردم آغاز سرتاسر هفته غرق زیبایی شد