دست هایت سرنوشت من است رهایشان نمی کنم
هم شاه منی هم جان منی
مرهم جان من تویی
عشقم، من هرگز ترکت نخواهم کرد...
تو قشنگترین خلقت جهانی برا من
تقویم من از پاییز شروع میشود حولحالنا میخوانم و تو را آرزو میکنم
تورا جون جان خود میدانمت
پسورد قلبم شده اول اسمت
دوستت دارم بهایش هر چه هست روی چشمانم
تو همانی که رگ خواب مرا میدانی
وقتی با تو هستم آنچه هستم را واقعا دوست دارم
سهم من از این دنیا بغل کردنت باشه برام بسه
بین خودمون بمونه همه چیت یه طرف چشمات یه طرف دوستت دارم عشق خودم
همه آدما به یکی احتیاج دارن تا بهش اعتماد کنن تو همون “یکی” منی!
تلافی کن تمام نبودنت را وقتی تمام راه ها بن بست بود مرا به خیابانی بی انتها مهمان کن…
به گلستان نروم تا تو در آغوش منی
ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد
تو دیر پیدا شدی یا من دیر یافتمت باکی نیست مسافر کوچکم اینک پادشاه سیاره جانم تویی...
پایبند یک قلبم
تو هر شرایطی دردت به جونم
عشقم روزای سختمونم تموم میشه غصه نخوریا ،باشه؟؟! . .
سیر نمی شوم ز تو ای مه جان فزای من
هر چه بیشتر می بینمت احتیاجم به دیدنت بیشتر می شود!
و قسم به روزی که صفحه دوم شناسنامت اسم من باشه