برای تنگدستان سال نو یعنی غمی دیگر از عیدی که پدر شرمنده باشد سخت بیزارم
دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست
پاییز باشد، پیش من باشی، خودش عیدست! این فصل بر صدها بهار بی تو می ارزد...!
قبول حق عبادات و حلول عید، تبریک خوشا آن کس که گامی با خدایش گشت، نزدیک
آغاز سال نو، من و داغ فراق تو عید است یا عزاست؟ چه می خواستم چه شد
عید قدم مبارک نوروز مژده داد کامسال تازه از پی هم فتح ها شود
عشق تویی که هر عید نو میشوی در من
عید یعنی ؛ ع - عزیزم ، ی - یادت نره ، د -دوستت دارم
بهار با گلهایش و سال نو با امید هایش این عید با امیدهایش بر تو ای عزیز ترین مبارک
دیرگاهیست که افتاده ام از خویش به دور شاید این عید به دیدارِ خودم هم بروم…!
تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان بکش در مطبخ خویشم که قربانم به جان تو
عید هر کس آن مهی باشد که او قربان اوست
هلال عید می بینی و من پیوسته ابرویت مبارک باد بر تو عید و بر من دیدن رویت
شب هجرانت ای دلبر! شب یلداست پنداری رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
شادی نیمه ی شعبان و غم دوری تو شب عید است ولی سینه ما می سوزد
عید من با غم دیدار"تو" آخر شد و باز سیزده رابا هوست سبزه بهم می بافم
با اردیبهشت بیا تا به همه ثابت کنی از میانه بهار، عید می شود …
هر کسی عید و بهارش، فرق دارد با همه خنده های تو بهار و، دیدنت عید من است…
چون نباشی تو چه عید است و چه نوروز مرا ...!
با آرزوى سالى سرشار از شادى ، عشق ، صلح و امنیت براى همه ى جهانیان ، نوروز تان مبارک
تو بیایی همه ی ثانیه ها ، ساعت ها از همین روز ، همین لحظه ، همین دم عیدند
شادند جهانیان به نوروز و به عید عید من و نوروز من امروز تویی ... سال نو مبارک
دمِ عید باشد و تو نباشى! آدم دلش مى خواهد فقط گریه کند ...
دیرگاهی است که افتاده ام از خویش به دور شاید این عید به دیدار خودم هم بروم..