یک فنجان قهوه مهمان من می خواهم دقیقه ها را بخرم فال امروز عجیب در چشمانت پیداست
بدونِ فال رازم را فاش می کند، سُرخ ترین انار
درفال غریبانهٔ خود گشتم و دیدم جز خط سیاهی، ته فنجان خبری نیست...
اسفند من! امسال هم سر حال باشی امسال هم از جلوه مالامال باشی ... اسفند من امسال هم امیدوارم تا هم تماشا باشی و هم فال باشی
هر زمان فالی گرفتم غم مخور آمد ولی... این امید واهی حافظ مرا دیوانه کرد!
حافظ کجای کاری !؟ فالت غلط در آمد گفتی غمت سر آید این عمر بود سر آمد...
مرگ فردای قشنگی ست برای آن که در خیابان همه ی کودکی اش فال فروخت