باد دانههای برف را در هوا رقصاند و من در خلوتترین خیابان شهر با هر کدام از آنها هم صحبت شدم تا شاید خبری از تو بگیرم...
چه قطارهایی که آمدند و رفتند تا توانستم فراموش کنم خاطراتی را که در آن توقف چند ساله در ایستگاه تو داشتم...