آغوش خود را باز،کن فصل زمستان است
در اوج سرما آرزویم عشق سوزان است
یعنی که باید گرم باشیم از،تنور عشق
آب وهوای شهر وقتی برف وبوران است
بین من و تو که نباید فاصله باشد
وقتی میان مرز تن امّید، مهمان است
بر گیسوی یلدایی ام شانه بزن با عشق
یلدا شروع عاشقی های فراوان است
ما همچو یک روحیم اما در دوتا پیکر
یعنی نفس هایت برای جسم من جان است
وقتی هوا بس ناجوانمردانه سرداست. آه!
آغوش گرم و مطمئنی چاره ی آن است
فرقی ندارد که زمستان است یا پاییز
با تو تمام فصل ها رنگ بهاران است.
اعظم کلیابی. بانوی کاشانی
ZibaMatn.IR