گفتمش رحمی کن او، خندید و رفت گفت دل، رازِ مگو... خندید و رفت مویه کردم، مو به مو؛ خندید و رفت لحظه لحظه؛ کو به کو، خندید و رفت حسّ من، میگفت: «او»... خندید و رفت چشمِ من، در جستجو... خندید و رفت
این متن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.