متن حسرت از دست رفته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت از دست رفته
هم دارمت، هم ندارمت.
در خاطراتم دارمت، در کنارم ندارمت.
شاید تو همان دار و ندار منی. شاید
شبی من ناگهان دیدم صدای رقص و آهنگ است
ولیکن من ندیدم که عزیزم نزد من باشد
بهاری گه که می آید به همراه فصولش است
ولی این عشق بدکردار همیشه غصه ها پاشد
گفتمش رحمی کن او، خندید و رفت
گفت دل، رازِ مگو... خندید و رفت
مویه کردم، مو به مو؛ خندید و رفت
لحظه لحظه؛ کو به کو، خندید و رفت
حسّ من، میگفت: «او»... خندید و رفت
چشمِ من، در جستجو... خندید و رفت
اینکه هستی و ندارمت،
خودش غمی جدا از غم هاست.
چقدر عذاب آور است.
آینده ای که تو در آن سهم من نباشی.
کاش که تا ذوقی برایم مانده بود می آمدی...
...شبیه موج سرم را به صخره می کوبم
ولی خیال تو هرگز نمی رود از سر...
همه مرا به خدا سپرده اند و رفته اند،
جز دلتنگی تــــــــــــــو...
برخی خاطرات
چشمانت را
خون میکنند
انگار
در سکانسی جنگی
یک سربازِ خستهی بیسلاح
در مقابل فرماندهی دشمن باشی
و بینندهای مازوخیست
علاقهمند به لحظهی کشتنات و
جریحهدار شدن احساسش باشد؛
آنقدر فیلم را عقب جلو ببرد
آنقدر شمشیر
در سینهات فرو رود و در بیاید
که علاقهاش
در دردی...
تو بلد بودی نکاری، که عادت ندم به ریشه داشتن...
ولی من هنوز
به شکفتنت،
هر بهار،
دلخوشم
هرگاه ماבرم مے خنـבב غنچـہ ها ی باغچمون شکوفا می شوند
آوار ه یعنی :من.....
که در کوچه پس کوچه های خاطراتم دنبال تو میگردم.
باید تصمیم میگرفتم
اما هیچ کدام از منها
پاسخ ندادند
بیخوابی فقط سوال میسازد
یک لحظه فقط یک لحظه
در سکوت بیسایه
شاید… شاید فقط باید تماشا میکردم
و در دل شب
نگاهم به عکسها خیره شد
چطور ممکن است
کسی در دل خواب
هنوز از آن سوی در
سراغت...
روی کدام شیب سُر خوردهام
که هیچ سُرسُرهای
مرگِ کودکیام را
گردن نمیگیرد؟
با یک دلِ حسّاس، پر از: احساسم؛
افسوس که هرگز، تو نداری پاسم!
آب از: سرِ من هم که گذشته، دیگر؛
بگذار، بگویند، که آس و، پاسم!
هیج پروانه ای
خبر از بهار ندارد
سالهاست که این زمین
برگهای زرد را می جود
تا با، باران به دیوارهای شهر بکوبد
حالا کلاغی که خط برف را می خواند
با سکوت این شب سرد
روی فراموشی برفها
خط می کشد...