فنجان قهوه را بر میز چوبی...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

فنجانِ قهوه را
بر میزِ چوبیِ خاموش می‌گذارم
و تو،
از لابه‌لایِ بخارِ داغ
چون پروانه‌ای سپید
رها می‌شوی از پیله‌ی دوری.

خاطره‌ها،
چون دانه‌های قهوه
در آسیابِ مغز
آرام می‌چرخند
و عطرِ بودن‌ات
تمامِ اتاق را
به یادِ تو می‌سپارد.

پنجره باز است
و باد
موهای تو را
از خاطره
به اکنون
می‌آورد
میانِ من و فنجان،
رقصان و روشن.

قطره‌قطره
قهوه
بر کاغذِ سفید
می‌چکد
و واژه‌ها
چشم‌هات را
شکل می‌دهند.

قهوه سرد می‌شود،
و من
هنوز
در مهِ داغِ خاطراتت
غرقم،
بی‌ساحل،
بی‌فانوس...

فهیمه قدیمی
ZibaMatn.IR
فهیمه قدیمی
ارسال شده توسط
ارسال متن