متن لحظات عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات لحظات عاشقانه
بهار از خواب درختها بیدار میشود،
عید از دل لحظهها شکوفه میزند،
و تو،
از لابهلای نور و نسیم،
میآیی…
سبزهها برایت دست تکان میدهند،
پرندهها
نامت را زیر لب میخوانند،
و من،
در چشمهایت،
هزار عید را جشن میگیرم.
محبوب من،
وقتی تو هستی،
تقویمها سبزترند،
دلها روشنتر،
و...
عاشق میشوم؛
وقتی،
بهار،
اینجا،
می خندد...
باران میبارد…
و زمین، عیدیاش را از آسمان میگیرد!
قطرهقطره، زندگی میپاشد بر تن خستهی خاک،
گویی بهار، دستهایش را شسته است
در آغوشِ دومین روزِ نوروز…
عطر نمِ باران،
میان شکوفهها میرقصد
و هر قطره،
قصهای ناگفته از آغاز دوباره است…
و هر قطره، رازی از بهار است که...
قرار ما به بهاری چو گلستان باشد
که واژه در نفس باد، غزلخوان باشد
همان دیاری که از عطر سخن لبریز است
ز حرفهای زمینخورده، گلستان باشد
گره زنیم به سبزه، دست در آغوش بهار
که این نسیم به شادی، نوسان باشد
ز زیر چشم تو شعری به طرب آغازد...
پس از یک عمر دوندگی
حالا میخواهم بایستم کنار تو
کمی بیشتر از کنار تو
کنارِ کنارِ کنارِ تو
بادبادکت را دست بگیرم
و به وزیدنِ عشق گوش کنم
به پروازِ قلبت در قلبم...
چگونه سر کنم لحظه لحظههای خود را
نزدیکم اما خیلی دور، ای مردم شهر
هر زندهای یک قصه، قصهام گنگ و ناشناخته
کلمات میرقصند، در دلم، مانند یک رویا
به هر گوشهای میروم، خاطرات شگفت
بوی عشق و مهربانی در هوای سردم بماند
چشمانم را میبندم، تو را در ذهن...
باران و ساحل من و تو دست در دست
بوی اتیش و هیزم
شانه ب شانه رفتن
سایه ها را پشت سر جا گذاشتن
به سمت دریا دویدن
غرش توفان و ریختن تگرگ
سوز باد بارش ابر ،به اغوش یکدیگر پناه بردن
رقص موهایم در میان انگشتانت بوسه های گرمت...