برکه بودم سایه ای افتاد و...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار بهزاد غدیری
- برکه بودم سایه ای افتاد و...
امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای
برکه بودم، سایهای افتاد و خوابم را گرفت
بغض ابری آمد و آرام جانم را گرفت
چشم وا کردم، غباری در نگاهم ریشه زد
دردی از جایی گذر کرد و عنانم را گرفت
باد زخمی کهنهتر ساخت از گذرگاه خیال
موج برخاست و دلِ بیسرپناهم را گرفت
صبح آمد، پرده از دیوار شب آهسته برد
نور پاشید و سکوت داستانم را گرفت
ماندهام با خلوتی پژمرده، سرد و بینفس
لرزشی افتاد و عمق استخوانم را گرفت
بهزاد غدیری
ZibaMatn.IR