جزیره با هر فصل جامه ای...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

جزیره با هر فصل، جامه‌ای نو بر تن می‌کرد؛
در بهاران، قبای زمردینش را با شکوفه‌هایی می‌آراست که چون دانه‌های برف بر شاخسار می‌درخشیدند.
در تابستان، زیر گنبد لاجوردی آسمان، نغمه‌ی موج‌هایی را سر می‌داد که بی‌تابانه به پای ساحل می‌ریختند.
پاییز، برگ‌های زرین را چون شرری رقصان در مسیر باد می‌پراکند،
و زمستان، آرامشی سپید بر همه جا می‌گسترد و جهان را در سکوتِ نرمِ برف، به خواب می‌برد.

و آنی، در گشت‌وگذارهایش میان این همه رنگ و نقش، طبیعت را چون کتابی گشوده می‌یافت که سطرهایش را باد می‌نوشت و آفتاب بر آن مُهر تایید می‌زد.
در آن سکوت که تنها با نغمه‌ی پرندگان و زمزمه‌ی جویبارها می‌شکست، می‌آموخت که ریشه‌های نشاط و اندوه، هر دو از یک خاک برمی‌خیزند؛
و درمی‌یافت آن که با طبیعت دمساز گردد، هرگز طعمِ تلخِ تنهایی را نخواهد چشید.

لوسی ماد مونتگمری
ZibaMatn.IR
غزل قدیمی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

جزیره با تغییر فصل‌ها، زیبایی‌های متفاوتی داشت: بهار با شکوفه‌های درخشان، تابستان با موج‌های ساحل، پاییز با برگ‌های زرین، و زمستان با آرامش برف. آنی در طبیعت، کتابی از رنگ‌ها و نقش‌ها می‌دید که باد و آفتاب می‌آفریدند. او آموخت شادی و غم از یک ریشه هستند و همراهی با طبیعت، تنهایی را دور می‌کند.

ارسال متن