کاش می شد پریزاد قصه های...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

کاش می‌شد پریزادِ قصه‌های تو باشم
تا با بال‌هایی از خیال
در میان کلماتت پرواز کنم
ودر سکوت شب
از لابه‌لای کتاب‌های کهنه بیرون بیایم
و در آغوش شعرهایت آرام بگیرم

کاش  می شد هر غروب
کنار چراغی کم‌سو
در نگاهت متولد شوم
تا با نخستین سطر دلت
به دنیای افسانه‌هایت قدم بگذارم
در همان‌جا که عشق
انتهایی ندارد وماه
هر شب مرا به نام تو صدا می‌زند

من اگر که  پریزادِ قصه‌هایت بودم
دیگر از پایان نمی‌ترسیدم وقتی ،
در هر صفحه
در هر سطر
دوباره و دوباره تو را
با هر بوسه‌ی قلمت بر کاغذ
و با  هر نجوا که در سکوت شبانه‌ات جاری می‌شود زندگی  میکردم

و ای کاش می‌شد  در خیال تو بمانم
آن قدر که دیگر فرق میان رویا و حقیقت را ندانی و نامم شعری شود به روی لبانت
و تا همیشه  قصه‌هایت
هیچ‌گاه بی‌من آغاز نگردد
و  تا ابد با من روشن  بماند

من
پریزاد قصه‌های تو
در واپسین برگ هستی
به لطافت یک دعا
و به روشنی نیایش عاشقانه‌ای شبانه
آخرین مصرع عشق را
با نام تو به پایان می‌برم

و تو تا  همیشه در موجودیت واژه‌های من
نفس خواهی کشید

ZibaMatn.IR
دلنوشته های هُدی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، آرزوی عاشقانه‌ی شاعر برای یکی شدن با معشوق در دنیای شعر و خیال اوست. او می‌خواهد پریزاد قصه‌های معشوق باشد و در آغوش شعرهایش آرام گیرد، در نگاه او متولد شود و تا ابد در قصه‌هایش حضور داشته باشد. شاعر، مرگ را با وجود معشوق در هر سطر و هر صفحه، بی‌اهمیت می‌داند و آرزوی جاودانگی در شعر معشوق را دارد.

ارسال متن