قصه ی دلتنگی من از چشمانت...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن دلنوشته های هدی
- قصه ی دلتنگی من از چشمانت...
قصه ی دلتنگی من از چشمانت آغاز شد...
از همان لحظه ای که نگاهت
بی آنکه سخنی بگوید
تمام هستی ام را به بند کشید.
تو را دیدن
عبور از مرز عقل بود
و اقامت در اقلیم دل.
چشمانت
نه آینه بودند
نه دریا
که آیاتی بودند از کتاب عشق
که هر بار خواندنشان
وضویی تازه میطلبید.
دلتنگی ام
ذکری ست بی صدا
که در سجده های شبانهام
نام تو را تکرار میکند.
و هر بار که دلم به سوی تو رو میکند
قبله ام عوض میشود.
قصهی دلتنگی من
نه آغاز دارد
و نه پایان ؛
چون عشقی ست
که در دل عرفان
غزل میشود
و در دل غزل
دعا.
تو را خواستن
عبادت است
و تو را نداشتن
ریاضت.
و من
در این مسیر بی انتها
هر روز
با چشمانت
به معراج میروم
و با دلتنگی ات
باز میگردم.
تفسیر با هوش مصنوعی
این متن شعری است درباره دلتنگی و عشق. شاعر از نگاه معشوق آغاز میکند، جایی که هستیاش اسیر میشود. دیدن معشوق عبور از عقل و ورود به قلمرو دل است. چشمان معشوق مانند آیات عشق هستند. دلتنگی شاعر ذکری بی صداست و خواستن معشوق عبادت است و نداشتن ریاضت. هر روز با چشمان معشوق به معراج میرود و با دلتنگی باز میگردد.