نشستم کنار خودم سالها به فکر...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار سید هادی محمدی
- نشستم کنار خودم سالها به فکر...
نشستم کنار خودم سالها
به فکر تو و عشقِ ناجورتم
درونم پر از انحنای سکوت
توو اندیشه ی عیشِ کیفورتم
تو با هر کسی که بهم ریختی
چرا تاسِ نردش خراب اومده؟
نفس روی هر ساحلی دوختی
براش تا ابد هی سراب اومده
تمرکیده بودم میونِ غمم
برام قصه ی عشقو جارو زدی
کنارِ دو صد کِشتی لعنتی
چرا قایق من رو پارو زدی
برام ارّه کردی تنت رو کجا؟
که ردش نشسته به روی لبت
بگی یا نگی حالتو باختی
میفهمم توی قصه ی هرشبت
من از لمس ذهنم تو این روزها
هنوزم برات عقده وا میکنم
به زورم شده نعشِ بیمارمو
توو دستای تو جابجا میکنم
زنیت نکردی برای دلم
توو مردونگی بازی و باختی
از این مرد بیچاره و پاپتی
یه شاعر برای خودت ساختی
تفسیر با هوش مصنوعی
شعر، حکایت سالها انتظار و عشق نا فرجام شاعر به معشوقی بیوفاست. معشوق با خیانتهای پی در پی، شاعر را رنج میدهد. شاعر علیرغم رنجش، هنوز به معشوق وابسته است و از رفتار او آگاه است، حتی اگر معشوق آن را انکار کند. شاعر در نهایت، معشوق را متهم به استفاده ابزاری از او برای خلق شاعری میکند.