این ساعت پوسیده چرا می چرخد...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار محمد خوش بین
- این ساعت پوسیده چرا می چرخد...
این ساعت پوسیده چرا میچرخد
تقویم جفا بر جگرم میخندد
.دیگر نزن این نای غم آلود مرا
دیگر نکش این خستگی فرسود مرا
من مرده ام از بس که شبیه همهام
با چشم تو انگار من آن غریبه ام
ای عشق تویی قاتل و من کشته تو
ویران شده ی دست تو و رشته تو
هر زخم تو در سینه صدایم زده است
هر آه تو در خانه بلایم زده است
من زنده ام و مرگ نفس میکشدم
یک شعله خاموش هوس میکشدم
ای مرگ بیا تا که رهایم بکنی
از خاک ببر بال و هوایم بکنی
مرگ ای رفیق شب آغشته به دود
این بار بیا خسته ام از بود و نبود
از مردم و معشوق و خدا سیر شدم
در مرگ خودم آخر تقدیر شدم
از دین خدا جز تب و آتش چه رسید
از دست حرامی به حقیقت چه رسید
یک عمر دروغ است و به من خورده دهند
با وعده ی فردا به غم مرده دهند
هر لحظه جهان حادثهای بی هوس است
هر فکر بشر سایه یک وسوسه است
در آینه دیدم که خدا خوابیده
با وهم و ریا پیکره ام تابیده
در دایره ی بی سر و ته چرخیدم
با حلقه وهمی همه را سنجیدم
هر آنچه حقیقت بود افسانه شده
هر آنچه یقین داشتم ویرانه شده
ایمان چه شد آن پرچم ویران شده؟
بر دوش هزاران تن بیجان شده؟
هر معجزه وهمی و هر وحی صدا
از حنجره خسته ی یک مشت هوا
آیا خدایی هست اگر هست کجاست؟
یا وهم بشر بر سر این خاک رهاست
من دیدم او از درد من آگاه نبود
جز خلقت یک رنج مرا راه نبود
قرآن و تورات و تمام انجیل
جز قصه نبودند پر از وهم و دلیل
آیا همه تسبیح و دعا خواب نبود؟
یا شعبدهای بر لب هر تاب نبود؟
زبانم به انکار تو آلوده شد
دل دور ز یاد تو فرسوده شد
اگرچه شکستم همه پیمان تو
نیستم جدا از کرم و جان تو
به یک قطره از رحمتت ای مهربان
بشویم ز جان تیرگیهای جهان
به خاک افتم ای خدای قدیم
قبولم نما توبه عبد سلیم
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر، فریادی است از درد و رنج وجودی شاعر که از پوچی زندگی و بیمعنایی جهان رنج میبرد. او از عشق، دین، و حتی خدا ناامید است و مرگ را تنها رهایی میبیند. شاعر در چرخه وهم و شک فرو رفته و به دنبال حقیقتی دستنیافتنی است. در نهایت، با وجود شک و انکار، به دنبال بخشش الهی و بازگشت به سوی خداست.