شبها که درخشنده چشمِ ستاره
بر امواج میلغزد
آرام میشوم
گویی هزار چراغ در دلِ او آرمیده است
دریا نگاه میکند مرا، لبخند میزند
امّا از هیچ کجا کلامی نمیآید
گویی جهان جامهی سردِ یخی به بَر کرده و
آتشی در آبِ منجمد افروخته ...
آه! دریا! من ایستادهام
در خیزابِ تصاویرِ سایهها
اینک ستارهای بفرست از دلِ امواج
تا مرا به آسمان بَرَد
تا به شاخهای سبز، ستاره آویزم
و بادِ نقرهای
دوباره به گوشِ خیالم
ترانهای خوانَد
ZibaMatn.IR