محبوبِ من
بگو با من ...حوالی چشمانت
هوا چگونه است؟!
به نظر، چون آفتاب داغِ ظهر تابستان
تیز و پر هیاهو
اما من دوست میدارم همه اش فصل بهار باشد
ابرآلود و خنک
با درختانی پراز شکوفه های ریز صورتی
میان دشت وسیع افکارت
تا چشم می رود سبزی باشد و جوانه
نور باشد و حالِ خوبُ بویِ خاک باران خورده
ومن
نامت را به تمام گنجشگ های کوچک قلبم
یاد داده ام
اکنون همه ام ،پروازی به بلندای قصه های دور است
در نهایت خیالت
که من از چشمان تو
به آسمان رسیده ام
حال اما ،
وقت رهاییست
ZibaMatn.IR